ای کاش
یه روزی فکر می کردم اگه بزرگ بشم چقدر خوب میشه
آخه دوست داشتم همه بدونن من بزرگ شدم
روزهارو می شمردم که برسم به این سن
همیشه تو دلم به خدا می گفتم خدایا یعنی میشه ؟؟
اما حالا چی ؟
حالا که دارم کم کم بزرگ میشم
حالا که دارم می فهمم زندگی عجب چیز مزخرفیه
حالا که ......
نمی دونم شما هم کوچیک بودین مث من بودین
هم چی رو توی بزرگی می دیدین
فکر می کردین زندگی یعنی اینکه همه چی
با بزرگ شدن درست میشه
دیگه کسی شماهارو بچه حساب نمی کنه
دیگه هیچکس بهت نمی گه بچه این چیزا بهت مربوط نیست
اما ای کاش نمی فهمدیم
ای کاش خنگ بودم
ای کاش .....
دلم می خواد کوچیک بودم
دلم می خواد زندگیم همون عروسکای کوچولوم بود
همونای که با دختر همسایه براشون لباسای کج و معوج می دوختیم
همون عروسکای که توی ذهنمون بزرگشون می کردیم
براشون غذا درست می کردیم
ای کاش همینا بود
ای کاش بر می گشتیم به عقب
اما افسوس که دیگه نمی تونم